هنوزهم وقتی باران می اید،تنم رابه قطرات باران می سپارم می گویندباران رساناست شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند.

 بعضی ها را هرچقدر هم که بخواهی ؛


“تمام” نمی شوند ….


همش به آغوششان بدهکار میمانی !


حضورشان”گرم” است ؛ سکوتشان خالی میکند دل ِآدم را …


آرامش ِ صدایشان را کم می آوری !


هر دم هر لحظه “کم” می آوریشان …


آخ که چقدر کم دارمت ….


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ شنبه 26 اسفند 1398برچسب:, ساعت 11:4 نویسنده meygol |

 سبزیهِ حضورت را بدون شیرینی سمنو نمی خواهم.


و قرمزیه لبانت را به قرمزیه ماهی تویِ تُنگ نمیخواهم.


سیب سرخ ، که سلامتی را مینگارد را بدون سلامتی تو نمی خواهم.


بیا که سکه ها و سنجد ها که بدون توست را به ترشیه سرکه و سماغ نمیخواهم!


دل شکسته ام ! تو را شکسته تر از این نمیخواهم . . .


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ شنبه 26 اسفند 1398برچسب:, ساعت 10:52 نویسنده meygol |

 بـازیگــوش مـــے شــَوم

زیــر ِ شیطنـت ِ دسـ ـت ـهایـَ ـت

بگــذار خطابمــان کــنند " دیــوانـ ه "

مگــر نه اینکــه حقیـقـ ت دارد؟ !

چــرا که مـ ن ...

با ایـ ـن همــه زنـانگـــے اَم

مجــنونــَ ت شده اَم ..

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ یک شنبه 20 اسفند 1398برچسب:, ساعت 19:38 نویسنده meygol |

 
مهربانم روزی خواهد رسید که اس ام اس های شب بخیر گفتنمان را آرام

درآغوش

هم و در گوش هم نجوا کنیم....


آری روزی میرسد که دیگر برایم اس ام اس صبح بخیر نمی فرستی...آرام لب

هایم

را بر گونه هایت میگذارم و بوسه بارانت میکنم...چشمانت را که باز میکنی خیر

ترین صبح من است...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ پنج شنبه 17 اسفند 1398برچسب:, ساعت 11:27 نویسنده meygol |

 بـــــــــــَر لَــــــــــــــب شـــــــن هایـ ساحلــــــــــــی ، همـــــــــاهنگ با 


تلاطـــــــــــم دریــــــــــا ...



رهـــــــــــــا می شوم در آغــــــــــــوش تو ..



صـــــــــــدای هـــــــوهــــــــــوی باد ، همراه با دوستــــــــــــت دارم هایت ، در 


گوشــــــــمـ می پیچــــــــد



و مــــــــــن مستـــــ  می شــــــــوم با قطـــــــــره ای از دریـــــــــایی که در 


آغوشــــــــــت داری ...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 9 اسفند 1398برچسب:, ساعت 20:54 نویسنده meygol |

 هر چقدر هم که ضعيف باشی گاهی اوقات

می توانی تکیه گاه باشی


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 8 اسفند 1398برچسب:, ساعت 21:10 نویسنده meygol |

 ايــــــن شعــــــــر ها بروند بــــــه جـــهنم

                   مــــن مجـــــنون آن لحظـــــه ام كـــه

                             قلبـــــــت زيـــــــر ســــرم دســــتو پا بــــزند


 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 8 اسفند 1398برچسب:, ساعت 20:55 نویسنده meygol |

                        از ماورای یک احساس قشنگ تپش های قلب تو را می شنوم

 


چه زیباست از پشت این نقاب هزار رنگ حس دلتنگی تو را بوئیدن

 

 
تو را می بینم و می جویم که همچون یک باران بهاری

 

بر دل پائیزی من می باری و سیراب

 

 میکنی درختان دلم راکه بارور می شوند و شکوفه می دهنددر بهار دل


چه معصومانه است عشقی که تو دیده ای را فهمیدن


به ذهنم هم نمی امد که روزی می شوی هم حس تنهایی های من


من و تو از تراوش یک چشمه ایم.... چشمه ای پر از قطرات ناب تنهایی


همان حس مشترک...

 

 

 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 8 اسفند 1398برچسب:, ساعت 20:43 نویسنده meygol |

                                                گریان شده دلم

 

                                  همچون دخترکی لجباز

                                    پا به زمین می کوبد

                                        تـو را میخواهد

                                   فقط "تــــــــــــــــــو" را


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 8 اسفند 1398برچسب:, ساعت 20:26 نویسنده meygol |

  

آهـــآﮮ زمستــآלּ !

פـَــوآسَتــــ جَمــع بـــآشـב ...

ڪـﮧ בور ِ تـُـو وَ تَمــــآمـ ِ شآعـــــرآלּــﮧ هــآ رآ פֿـَـط פֿــوآهـَم ڪشیــــב ...! 

اَگــــر بـآ آمـَــــבלּ ـَتـــــ ... 

او ...

 

פـَـتّــی یڪــ "سـُـــرفــــﮧ" ڪُنــــב ...!!

 



برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 8 اسفند 1398برچسب:, ساعت 20:0 نویسنده meygol |

تماشایی است نگاه زیبایت


دلبستنی است قلب مهربانت

لمس کردنی است دستان گرمت

دیدنی است خنده های دلنشینت

گوش کردنی است سخنان ارام بخشت

و من سالهاست هر وقت تو را دیدم در دریاچه ی مهربانی هایت غرق شدم

دستم را بگیر ..

نفس های آخرم هست

باورم کن…

که بی تو هیچم..


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ شنبه 14 بهمن 1398برچسب:, ساعت 14:2 نویسنده meygol |

يه روز وقتي به گل نيلوفر نگاه مي کردم ترس تموم وجودمو برداشت که شايد منم يه روزمثل

 گل نيلوفر تنها بشم. سريع از کنار مرداب دور شدم. حالا وقتي که ميبينم خودم مرداب شدم

دنبال يه گل نيلوفر مي گردم که از تنهايي نميرم و حالا مي فهمم گل نيلوفر مغرور نيست اون

خودشو وقف مرداب کرده


اي نيلوفر زيباي من وقتي که در شاخ شاخ نگاهم پرنده هاي غريب اشک لانه کردند موقعي که

بهار صبح کوفته و کوبيده سر به درگاه خاکين قلبم سائيد انگاه بود که در خود احساس ياس و نا

اميدي داشتم در تجسس مونسي بودم که ناگهان نسيمي وزيد و پرده هاي پنجرهي قلبم را کنار زد

و عطر آيين عشق را به خاکروبه هاي ديواره قلبم رساند. آنگاه بود که تو آمدي و مرا از کسالت

رهائي دادي .پس اي عشق اي غريبه امروز با صبر و متانت به تو ميفهمانم که... دوستت دارم.


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 20 دی 1398برچسب:, ساعت 15:33 نویسنده meygol |

آري عاشقم يک عاشق چشم به راه عاشقي که مدتهاست در غم انتظار نشسته است درآتش

فاصله ها سوخته است در گلدان طاغچه تنهايي ها شکسته است و هماني که تمام درهاي دلتنگي

ها بر روي او بسته است آري من همانم که به او مي گويند ديوانه به او مي گويندآواره من همانم

که لحظه هايم را به ياد عشق مي گذرانم با ياد او اشک مي ريزم و در کوچه دلتنگي ها نام

مقدس او را فرياد مي زنم فرياد مي زنم تا تمام پنجره هاي خاموش با فرياد من روشن شوند. 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 20 دی 1398برچسب:, ساعت 15:25 نویسنده meygol |

شريك عشق تو شدن يعني همنفس شعر و ترانه شدن يعني چون ابري تيره به دريا زدن ديوانه

 شدن شريك عشق تو شدن يعني عاشقي به سان يك مجنوني يعني قطره باراني در دل كوير

جاري شدن شريك عشق تو شدن يعني ديوانه وار عاشق شدن زدن به كوه و بيابان و

 سرمست لحظه ای دیدار تو شدن

تا ابد شریک عشقت می مونم همسرم


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 20 دی 1398برچسب:, ساعت 15:4 نویسنده meygol |

خوابیدن میان دستان تو


بیدار شدن روبه روی چشمان تو


دیدن لبخند هر روزه ی تو


گرفتن دستان گرم تو


سر بر بازوی تو نهادن


سرت را به سینه فشردن


راه رفتن بازو به بازو کنار نگاه تو


این است تنها آرزوی من , رویای همه ی شبهای من.


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ شنبه 9 دی 1398برچسب:, ساعت 17:41 نویسنده meygol |

 بیا تا مقدسترین عشق دنیا را به همگان نشان دهیم.


بیا تا طعم شیرین ترین عشق دنیا را بچشیم.


بیا تا بهترین لحظه ها را در عشقمان مهیا کنیم.


بیا تا گرمی عشقمان را در قلبهایمان احساس کنیم.


بیا تا عشقی یکدل و یکرنگ داشته باشیم.


بیا تا غروب غم انگیز عاشقان را با نشان دادن معنی واقعی عشقمان به همگان زیبا کنیم.


بیا تا فاصله عاشقان را با ثابت کردن معنای واقعی عشق را از بین ببریم


و فاصله بین عاشقان را کم اهمیت جلوه دهیم.


بیا تا ثابت کنیم ما می توانیم در میان تمام عاشقان برای همیشه عاشق بمانیم.


بیا تا در میان فصلهایمان فصل خزانی نداشته باشیم و تمام لحظه ها و فصلها بهاری بیش نباشد


بیا تا شبهای با هم بودنمان را پر از ستاره کنیم.


حالا بیا که همدیگر را باور کرده ایم.

 



برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 6 دی 1398برچسب:, ساعت 22:56 نویسنده meygol |

 

من چه عاشقانه غم ها را دوست دارم


شاید تنها به دلیل هم درد شدن با تو


من چه عاشقانه ترس ها را دوست دارم


شاید تنها به دلیل هم آغوش شدن با تو


من چه عاشقانه غربت را دوست دارم


شاید تنها به دلیل گریبانت را کشیدن


من چه عاشقانه خود را به آتش می کشم

 


 

شاید تنها به جرم عاشق شدن تو 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 16 آبان 1398برچسب:, ساعت 18:8 نویسنده meygol |

 

 

 

 

دوستت دارم بیشتر از معنای واقعی کلمه دوست داشتن

 


دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داری.
 

 

 


دوستت دارم چون تو نیز مرا دوست می‌داری

 

 

 


دوستت دارم همچو طلوع خورشید در سحر گاه عشق

 

 

 


دوستت دارم همچو تکه ابرهای سفیدی که در اوج آسمان آبی در حال عبورند

 

 

 


دوستت دارم چون تو رو میخواهم و تو نیز مرا میخواهی

 

 

 


دوستت دارم از تمام وجودم ، با احساس پر از محبت و عشق

 

 


دوستت دارم بیشتر از آنچه تصور می‌کنی 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 11 مهر 1398برچسب:, ساعت 15:25 نویسنده meygol |

 

 

 

با تو ، به عشق تو ، یک قصه دیگر ، قصه من و تو.


با تو ، در کنار تو ، قصه از نو ، نفسی دیگر.


یک نفس تازه از یک دیدار عاشقانه ، از نگاه مهربان تو به چشمهایم.


با تو بودن خاطره ایست همیشه ماندگار ، اما بی تو بودن قصه ایست از یک روز تلخ که از

 

ذهن فراموش شده ، اما از دل بیرون نمیرود و اعماق دل را میسوزاند!


با تو ، همیشه با تو ، تا آخرش با تو ، حتی لحظه مرگم نیز با تو چقدر شیرین است!


شیرین است به شیرینی طعم بوسه های تو.


با تو ، در آغوش تو ، قلبم برای تو تا ابد ، تا آن لحظه که دیگر طلوعی را نخواهم دید، تو را

 

میبینم که زندگی منی ، یک غروب شیرین ، از یک زندگی عاشقانه ، زندگی که  عشقمان در

 

آن پا برجاست  ، لحظه های گرمیست ، به گرمی آغوش مهربان تو !


بگذار قصه من و تو نیمه تمام بماند ، تا آنجا که داستان میگوید ما در کنار همیم و چند صفحه

 

سفید از این کتاب ، یعنی چند صباح دیگر تا …از عشق هم مردن.


قصه من و تو حقیقتیست بی پایان !


یکی بود ، یکی نبود …. تو بودی و من نبودم .


زیر گنبد کبود …..  تو بودی و من نیز آمدم .


حالا دیگر تو هستی و یک مجنون.


قصه من و تو اگر قصه است ، به این خاطر است که مثل من و تو کسی نیست عاشق باشد و

 

دیوانه .


یک عشق پاک ، دو قلب ساده و یکرنگ سرگذشت دو عاشق از امروز تا لحظه مرگ قصه

 

ایست از من و تو.


بهتر است که در پایان این کتاب نوشته شود ::: این داستان تا ابد ادامه دارد.


تا ابد ، با تو ، در کنار تو ، به عشق تو ادامه دارد  قصه من و تو.

 

 

برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ پنج شنبه 30 شهريور 1398برچسب:, ساعت 15:3 نویسنده meygol |

 اگر عشقی در این زمانه باشد آن عشق تویی،

 

اگر یک با وفا در این دنیا باشد آن با وفا تویی.


با بودن تو در قلبم ، این قلب خوشبخت است

.
با بودن تو در این دنیا احساس میکنم که عاشقترینم .


اگر یک عشق جاودانه در این دنیا باشد ، آن عشق در قلب من است .


به تو افتخار میکنم ای عشق ، تویی که مظهر پاکترین عشق روی زمینی.


اگر یک عاشق در این دنیا باشد ، آن عاشق واقعی منم  زیرا پاکترین عشق در قلبم است.


تو بهترین هدیه از طرف خدا برای منی


اگر این دنیا با آدمهای بی وفایش با قلبم مدارا نکردند ،


 تو در میان آنها با محبت و عشقت به من زندگی دوباره دادی ای تو که سرچشمه محبت و

 

عشقی


اینک که آمدی در قلبم مطمئن باش که برای همیشه خواهی ماند.


و حتی یک لحظه نیز پیشمان نخواهی شد که در قلب منی ،


آنقدر در این قلب ولی عاشقم به تو عشق می ورزم.


تا با تمام وجود معنای عشق را در قلبم حس کنی .


اگر یک دل دیوانه در این دنیا باشد ،


دل من است که دیوانه قلب مهربان تو است.


بشکن سکوت عاشقانه را با فریادت .


فریاد بزن نام مرا که با رعد صدایت هوای دلم بارانی شود


آنگاه که هوای این دل بارانی شد بیا در زیر بارانش .


حس کن گرمی قطره های باران را در قلبم ، که برای تو می بارد .


تو مقدس ترین عشق در این دنیایی که برای من و قلبمی.


اگر یک با وفا ، یک همدل و همزبان در این دنیا باشد ، تویی که تا ابد در قلبمی.

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ پنج شنبه 30 شهريور 1398برچسب:, ساعت 13:36 نویسنده meygol |

 **غصه ی تو شادی من**

غصه ی تو برای من           شادی من برای تو

دلت گرفت بگو خودم          گریه کنم به جای تو

روزای خوب برای تو            شبای بد برای من

بیستای قرمز مال تو          نمره ی رد برای من

نتای رنگی مال تو             شعر غم انگیز مال من

بهارو عطرش مال تو          برگای پاییز مال من

گلای قرمز مال تو              گلای پرپر مال من

قصه ی اول مال تو             حرفای آخر مال من

شوق سفر برای تو               درد سفر برای من

رسیدناش برای تو             فکر خطر برای من

لذت خنده مال تو              بارون  گریه مال من

صد آفرینا مال تو                حرف گلایه مال من

آتیش عشقم مال تو          کتاب سوختن مال من

عمر زیاد تو فال تو              رنج زیاد تو فال من

قصه طلایی مال تو             موندن و ساختن مال من

همیشه بردن مال تو           همیشه باختن مال من

تموم دنیا رو میدم               صورت ماهت مال من

 سوار دور قصه هام             من مال تو , تو مال من

غصه ی تو برای من                 شادی من برای تو

 



برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ شنبه 25 شهريور 1398برچسب:, ساعت 19:33 نویسنده meygol |

 چقدر دلم برايت تنگ شده


آنقدر که فقط نام زيباي تو در آن جاي مي گيرد

 

 

عزيز من ، قلب من
 
 
اي کاش مي شد اشک هاي طوفاني ام را قطره قطره جمع کرد
 

تا تو در درياي غم آلود آن غروب چشمانم را نظاره کني
 

اي کاش مي شد فقط يک بار 
 
 
فرياد بزنم
 

دوستت دارم
 

و تو صدايم را مي شنيدي
 
 
نمي دانم چطور ، کجا و چگونه بايد به تو برسم؟
 
 
اي کاش به جاي عکس زيبايت
 
 
وجود نازنينت پيش رويم بود
 

و حرف هاي نا گفته ام را مي شنيدی
 
 
به راستي که تو اولين عشق راستينم هستي
 

شايد در گذشته هرگز اينچنين عاشق نشده بودم
 

اما؛
 

حال خوب مي دانم که فقط با شنيدن نام زيبايت
 
 
چشمانم بي اختيار مي بارد
 

اي اميد آخرينم
 

بدان که هر روز ، هر ساعت و هر لحظه
 

به در گاه آفريدگار تو دعا مي کنم
 
 
تا فقط يک بار بتوانم
 

 

 

 


چشمانم را زنداني نگاهت کنم

برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 21 شهريور 1398برچسب:, ساعت 15:45 نویسنده meygol |

 

 

 

اینروزها که هنوز نیستـنت را به هوای دوباره داشتنت ثانیه شماری میکنم .. 

 

 


ساکتم .. حرف نمیزنم. 

نه که چیزی برای گفتن نباشد . . . نه! 

به این سکوت پیله کرده ام . . . نه که ندانم چه بگویم . . . نـــه!! 

اینروزها من از همیشه پر تر از حرفــم! از همیشه بیشتر گفتنی ها دارم . . . 

ولی من ماندم و یک عـــــــالمه ناگفته هایِ ناشنیده .. 

حرفهایم را جمع میکنم میگذارمشان گوشه ای روشن، میان دلــــــم! 

میگذارمشان یک گوشه ی دلم و آنها را هر روز گردگیری میکنم و یادشان می اُفتم و خلاصه آنقدر نگهداریشان میکنم . . . 

تا روزے که تو بیایــے !.!.! 


روزی که تو باشی و بخواهی برایت حرف بزنم! 

تا وقتی برمیگردی اتاقم پر از دوست داشتنی های تو باشد!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ دو شنبه 20 شهريور 1398برچسب:, ساعت 14:23 نویسنده meygol |

تــو مــال منـی

 

 

خــودم کشــفـت کـرده ام

 

 

تــو بـا مـن می خـنـدی

 

 

با من گریه میکنی

 

 

درد دلــت را بـه مـن می گـویـی

 

 

دیـــــوانـــــه!

 

 

دلـــت بـــرای مـــن تــنــگ می شــــود

 

 

ضـــربـان قـلـبـت بـا مـــن بـالا مـی رود

 

 

بــا ســــــکـوتم، بــا صـــدایــم

 

 

بــا حـضـــورم، بـــا غــیـبـتم ..

 

 

تــو مــال منـی

 

 

ایــن بــلاها را خـــودم ســرت آوردم

 

 

بـــهـ مــن می گویی دوســـتـت دارم

 

 

و دوســـت داری آن را از زبان مــــن فـقـط "مـــن" بشــنـوی

 

 

بــرای کــه مــی تــوانـی مـثـل بــچـه هــا خــودت را لـــــوس کنی،

 

 

نــازت را بـخـرد ، و بــه تـــو دـست نـزنـد ؟

 

 

چــه کســی بـا یـک کـلـمـه ، بــا یــک نــگـاه ، دلــت را می ریــزد ؟

 

 

بــعــد خــودش جــمــع می کند و ســـر جــایــش مــی گذارد ؟

 

 

چــه کســی احســاسـت را تـر و خشـک می کند ؟

 

 

اشــکـت را درمــی آورد ، بــعـد پــاک مــی کـنـد ؟

 

 

چــه کــســی پــیــش از آن کـه حــرفت را شـــروع کنی تا تــه آن را

 

نـفــس می کشد؟

 

 

دیـــــوانـــــه!

 

مــن زحمتت را کشــیـده ام تــا بـفـهـمی هــــنـوز مــی توانی انـتـظار

 

بکشـی

 

 

تــپـش قـلـب بگیری ، عـــاشــــق شوی

 

 

تــو حــق نداری خـــودت را از مــن و مـــن را از خــودت بگیری

 

 

تــو حــق نداری " خــودت " را از خــودت بگیری

 

 

مــن شــکایت مــی کنــم از طــرف هــر دویـمان از تـو بـه تــو

 

 

چه کســی قـلـب مـــرا آب و جــارو مــی کند

 

 

دانــه مـی پاشد تا کـلـمـات مثل کبوتر از ســر و کول مـن بالا بروند ؟

 

 

چه کسـی همـان بلاهایی که مــن سـر تـو آوردم ســر مــن آورده ؟

 

 

مــن مـــال تـــــــوام دیـــــوانـــــه !

 

 

زحــمتــم را کشــیــده ای

 

 

کشـــفم کرده ای

 

دســــتت را به مــن بده

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ شنبه 18 شهريور 1398برچسب:, ساعت 1:5 نویسنده meygol |

 

 

هر شب در رویاهایم  تو را می بینم و احساس ات می کنم تو در قلب من در پناه خواهی بود

 

 

و احساس می کنم تو هم همین احساس را داری

 

 

دوری، فاصله و فضا بین ماست

 

 

و تو این را نشان دادی و ثابت کردی

 

 

نزدیک، دور، هر جایی که هستی

 

 

و من باور می کنم قلب می تواند برای این بتپد

 

 

یک باره دیگر در را باز کن

 

 

و دوباره در قلب من باش

 

 

و قلب من به هیجان خواهد آمد و خوشحال خواهد شد

 

 

ما می توانیم یک باره دیگر عاشق باشیم

 

 

و این عشق می تواند برای همیشه باشد

 

 

و تا زمانی که نمردیم نمی گذاریم بمیرد

 

 

عشق زمانی بود که من تو را دوست داشتم

 

 

دوران صداقت، و من تو را داشتم

 

 

در زندگی من، ما همیشه خواهیم تپید

 

 

نزدیک، دور، هرجایی که هستی

 

 

من باور دارم که قلب هایمان خواهد تپید

 

 

یک باره دیگر در را باز کن

 

 

و تو در قلب من هستی

 

 

و من از ته قلب خوشحال خواهم شد

 

 

تو اینجا هستی، و من هیچ ترسی ندارم

 

 

می دانم قلبم برای این خواهد تپید

 

 

ما برای همیشه باهم خواهیم بود

 

و قلب من برای تو خواهد تپید

 




 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ دو شنبه 13 شهريور 1398برچسب:, ساعت 1:19 نویسنده meygol |

 دســـــت خودت نیسـت زن که باشـــی گاهــــی دوســت داری تکـیـه بدهــی...پــناه

بــبری....ضعیــف باشــی...دســت خودت نیــست...گهگاه حریـــصانه بــو می کنــی دســـت

هایـــت را...شایــــد عطــر تـــلخ مــردانه اش لا به لای انگــشتانت باقــی مانــده باشـــد... دســت

خــودت نیـــست زن که باشــی...گاهی رهــایش می کنــی و پشـــت ســرش آب می ریــزی و

قناعــت می کنــی به رویــای حضـــورش... بــه ایــن امیــد که او خوشــبخت باشد..دســت خــودت

نیــست زن که باشــی همــه دیــوانگی های عالـــم را بلدی.


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 20 فروردين 1398برچسب:, ساعت 21:55 نویسنده meygol |

صفحه قبل 1 صفحه بعد

جدیدترین قالبهای بلاگفا


جدیدترین کدهای موزیک برای وبلاگ